این نوشته ی هول هولی نوشته شده از ته دفتری قدیمی روی یک تکه ورق پاره پوره کله اش را بیرون آورد و خیره خیره نگاهم کرد و بالایش یاسمینی کوچکتر نوشته : "دی 93"
و حالا این تقدیم ب تو ، ک لگد آخرِ بحرانهای درمان نشده ی آن سالهای من بودی برای اینکه خودم را کدبسته و مستاصل و سرگشته به موجودی به نام دکتر معرفی کنم.
"تو همیشه مشغول بودی،
مشغول ساختن دنیای بهتری برای من ،
مشغول مراقبت از من ،
و مشغول دوست داشتن من.
خون گریه میکنم ک چطور نفهمیدم ک یادت رفته بوده مراقب خودت باشی
وقتی تو حال بدت در جواب اینکه بهت میگم خستگی های چند ساله ت رو بذار {مخدوش و ناخوانا و بخش شده} من ، بهم میگی پس کی خستگی های یاسمینو ازش بگیره؟
وقتی بهم میگی آرزوهاتو بگو...
وقتی میگی اسم همه ی اونایی ک اذیتت کرده بودن رو بده به من و من مثل بچه های قهقهه می زنم ...
وقتی بهم میگی پرنسس من ...
من فقط دوست دارم نباشم.
{ناخوانا} جان من ، من می خوام "برگردی" ، باز بخندی و چال بیفته روی لپ هات.
دلم می خاد باز دلقک بازی در بیاریم.
و تو ب همه آروزهای لعنتی عوضی ت برسی.
و من ببینم ک هرروز بزرگتر میشی
ببینم ک بچه دار میشی ، ب بچه هات سخت می گیری و من قایمکی براشون جایزه می خرم.
- تصوری از مامانشون ندارم ولی یادت باشه ک یقینن ب چشم من زشت و خنگه!- "